مراسم اربعین شهید مظلوم امر بمعروف و نهی از منکر مسعود مددخانی در روز پنجشنبه 1/3/93 ساعت 17 در مسجد جامع امام صادق ع میدان فلسطین برگزار می گردد.
این مراسم با حضور خانواده های شهدای امر بمعروف و نهی از منکر و جانبازان فرهنگی، فعالان جبهه های فرهنگی ارزشی، مسئولین کشوری و لشکری، روحانیت معزز و عموم امت حزب اللّه با سخنرانی حجت الاسلام طاهری، شعرخوانی حجت الاسلام مقیسه و مداحی امیر عباسی و پخش مستندی کوتاه از سیره شهید عزیز مسعود مددخانی برگزار می گردد.
منبع: رجانیوز
جانباز بسیجی آمر به معروف «مسعود مددخانی» بعد از 19 سال تحمل درد جانبازی در بیمارستان بقیهالله تهران به شهادت رسید.
به گزارش خادم الشهدا ، جانباز
بسیجی آمر به معروف «مسعود مددخانی» روز گذشته بعد از 19 سال تحمل درد
جانبازی در بیمارستان بقیهالله تهران به شهادت رسید و پیکر مطهرش ساعت 9
صبح فردا (18 فروردین) از محله ستارخان واقع در خیابان شادمهر، خیابان شهید
رضا استوار، خیابان راستان، بنبست میرزمانی به سمت گلزار شهدای بهشت
زهرا(س) تشییع میشود.
فارس-شهید مددخانی در سال 1374 در حین اجرای
فریضه امر به معروف دچار ضایعه نخاعی شد. وی در طول این سالها 4 بار مورد
عمل جراحی قرار گرفت و در نهایت روز گذشته در سن 45 سالگی به شهادت رسید.
همسر بسیجی شهید مسعود مددخانی گفت: مسعود بعد از آن اتفاق بارها گفته بود که من با عشق به امام حسین (ع) و حضرت زهرا (س) و به خاطر آقا سید علی این کار را کردم و به آن افتخار می کنم.
به گزارش خادم الشهدا ، شهناز فیروزی همسر بسیجی شهید مسعود مددخانی (جانباز آمر به معروف) که پس از تحمل ۱۹ سال درد و رنج دیروز در بیمارستان بقیة الله (عج) به فیض شهادت نائل گشت در گفتگو با خبرنگار بسیج پرس جزئیات محل درگیری شهید مددخانی با اشرار و اراذل و اوباش را اینگونه بازگو کرد: در آن روز طبق ماموریتی که از ستاد امر به معروف و نهی از منکر به شهید مددخانی داده بودند، او در خیابان ابوذر محله فلاح در حین انجام ماموریت (مبارزه با اشرار و عاملین پخش مواد مخدر) بود که در یک ساختمان نیمه کاره با آن ها درگیر شده و از ارتفاع ۱۶ متری ساختمان به پایین پرتاب شد که ضایعات نخاعی و مشکلات عدیده دیگری را برای او به همراه داشت. شهید مددخانی را ابتدا به بیمارستان امیرالمومنین (ع) و پس از آن به بیمارستان امام سجاد (ع) منتقل کردند که مورد عمل جراحی قرار گرفت.بسم رب الشهداء و الصدیقین …
جانباز شهید مسعود مددخانی …
۲۱ بهمن سال ۱۳۴۷ زمینی شد …. همین چند روز پیش هم آسمانی … (۱۶ فروردین ۱۳۹۳) .
اسمش در شناسنامه مسعود بود ، ولی خانواده بهروز صدایش می کردند …
مسعود سال ۷۴ با گروهی از دوستانش مأموریت داشت … مأموریت از ستاد احیای
امر به معروف و نهی از منکر … روی پاساژِ در حال ساختی، با قاچاقچی های
مواد مخدر درگیر شدند … در اثر ضربه ای که با میله به او زدند ، از ارتفاع
۱۶ متری سقوط کرد … کسانی که آن صحنه را دیدند ، می گقتند : مسعود دیگر
مُرد ! … اما نه … خدا می خواست علاوه بر توفیق شهادت توفیق جانبازی را هم
نصیبش کند …حیف بود که مسعود به این زودی شهید شود …
از آن روز شد جانباز ضایعات نخاعی …
سال ۷۸ با بانویی آسمانی ( بخوانید فرشته ، بخوانید پروانه ی بر گِرد شمع
….) ازدواج کرد … هنوز چند ماهی از ازدواجشان نگذشته بود که برای دفاع از
انقلاب و اسلام ، در درگیری های خیابانی فتنه ۷۸ ، دوباره جانباز شد … ضربه
کار خودش را کرد … پلاتین هایی که از مجروحیت قبلی در ستون فقراتش جا خوش
کرده بودند ، شکستند …
تازه عروس اما ، به قدری عاشقش بود که این اتفاق هیچ تاثیری بر زندگی آسمانیشان نگذاشت … روز به روز به هم وابسته تر می شدند …
سال ۸۸ هم ، برای دفاع از ولایت به میدان آمد … و دوباره ضربه و دوباره …
عشقش در این دنیا ، آقایش بود … حضرت سید علی … آلام خانه نشینی و از صبح
تا شب در بستر ماندن را ، عکس های آقا (که چقدر زیاد و زیبا بودند روی
دیوارهای خانه ) التیام می داد … همیشه نگاهش به نگاه آقا بود …
این اواخر دیگر به تمام معنا زمین گیر شده بود … مخارج سنگین بیمارستان و
جای خالی حمایت های بنیاد شهید ، باعث شد خانه را بر بیمارستان ترجیح دهد …
۳ فروردین ، شرایط به قدری وخیم شد که دیگر نمی توانست در خانه بماند … با
خانه وداع کرد … خانه ای استیجاری که ۳۸ سال مأوای او و خانواده اش بود …
به همسرش گفت : می روم و دیگر پایم را در این خانه نمی گذارم … و رفت … و پر کشید ….
پیش نمایش طرح (کلیک کنید)
پیام شهید :
همیشه می گفت : چرا بچه ها سکوت کردن؟ چرا هیچی نمیگن ؟ کجان پس؟
این همه آدم میان تشییع پیکر شهدای گمنام … اونوقت موقع عمل ، همه ساکتن!
چرا در برابر این همه فساد ، این همه بی حجابی ، این همه بی عدالتی … هیچی نمیگن؟!
می گفت : فقط نذارید خون بچه ها پایمال بشه … (دوستان شهیدش رو می گفت …
خودش هم وقتی ۱۴ ساله بود ، در عملیات والفجر ۸ شرکت کرد و درصدی هم
شیمیایی شد …)
خودش هر وقت بیرون می رفت ، تذکر می داد … مهربان و نرم … همیشه هم تاثیر داشت …
یک بار توی خیابون داشتن دخترخانمی رو به زور سوار ماشین می کردن و او هم
با صدای بلند فقط جیغ می زد … مسعود بی معطلی جلو رفت … براش مهم نبود چه
اتفاقی میخواد بیفته …
بالاتر از مرگ که نیست دیگر …! مرگ که چه بگویم … شهادتی که همیشه آرزویش را داشت …
پی نوشت ۱ : آرامگاه ابدی شهید : بهشت زهراء(سلام الله علیها) تهران . قطعه ۵۶ ، ردیف ۶۰۵ ، شماره ۱۵
پی نوشت ۲ : مراسم وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها و یادبود شهدای امر به معروف و نهی از منکر